سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تا پرواز....

حسد چون کم بود ، تن درست و بى غم بود . [نهج البلاغه]

u کل بازدیدها : 42771

u بازدیدهای امروز : 2

u بازدیدهای دیروز : 6

u  RSS 
u  Atom 


u خانه
u مدیریت
u پست الکترونیک
u شناسنامه

پنج شنبه 88/5/15 ساعت 1:1 عصر

i لبیک..با همه هستی ام...

رسیدیم به جای حساس ماجرا....

خدایا..من..اینجا...چه خبره؟؟فارغ از همه عالم...از همه بودها..نبودها...به یاد هیچ کس..به یاد
همه...

دیگه وقتش رسیده بود...همه وجودم می لرزید...نمی دونم شاید می ترسیدم..نه..ترس واسه چی؟؟

نه...می لرزیدم..چون به یاد این افتاده بودم که من بی لیاقت در برابر عالمی از لطف..پیش روم خدایی که آخر معرفته....پشت سرم راهی که رفته بودم وبه جایی نرسیده بودم...
 پر اشتباه و گناه...

اینجا..مسجد شجره...لحظه احرام...لباس سفید...لحظه زیبای تولد....لحظه پاک شدن...

لحظه نو شدن...

نمی دونستم تو اون لحظه باید فکر کنم؟؟دعا کنم...؟چی بگم؟؟

                  ____________________________________________

چی بگم؟؟اصلا حرف بزنم یا فقط نگاه کنم..ذکر بگم..یا نه هیچی نگم...رسول الله خودش خبر داره..آره بابا خیالت راحت..بشین همین جا کنار ستونهای مسجدالنبی ..به به عجب هوای خنکی!!!قرآنتو بخون...نماز مستحبی به نیابت همه...پدر مادر خواهر...

خوب حالا چی کار کنم...قرآن ونماز که هیچ وقت تمومی نداره یعنی آدم ازش سیر نمیشه

اما...من دنبال یه چیز دیگه بودم..همش فکر میکردم که خدایا یعنی من وقتی بر میگردم
هیچ تغییری در من صورت گرفته آیا؟؟؟

به گنبد خضرا نگاه می کردم...عاشقش شده بودم...با چشمام پیداش میکردم از بین سقفای  چوبی وسقفهای چتری...شایدم از بین همه تیرگیها..همه زشتی ها ..دنبال یه نور میگشتم...یه نور سبز..یه روشنایی که راه رو بهم نشون بده...حتی اگه کیلومترها ازش فاصله داشته باشم
یه نشونه...که اگه بعدا فیلم یا عکسشو دیدم یادم بیاد تموم اون عشق بازی ها..با گنبد خضرای پیامبر...

آه..خدایا...چقدر دلم تنگ شده...

اینجا که هستیم آرزو میکنی که ای کاش خونه ات مدینه یا مکه بود..ولی وقتی میری زیارت تازه میفهمی که باید خدارو کلی شکر کنی که از اونا دوری...تا وقتی میای دیگه قدر لحظه لحظه هاتو بدونی....نخوابی تو هتل!!!

ولی من یاد گرفتم که خدا رو به خاطر همون خواب تو هتل هم شکر کنم...

وای خدا جونم...

نمی دونم چرا اونجا زیارت امم رضا رو ازت نخواستم...باور نمیکنم که این همه آدم آشنا وغریبه از من خداحافظی کردن واسه زیارت مشهد  ومن حرفی نداشتم جز اینکه التماس دعا شدیدا....

امروز شب نیمه شعبان انگار بدجور دلم هوای زیارت کرده..خیلی حالم گرفته..از همه جا حرف آوردم...

                         _____________________________________

بعد از من تکرار کنید....

لبیک اللهم لبیک..لبیک...

 و من با همه وجودم ..

گفتم ...

خدایا تو شاهد بودی که من گفتم...

همون جا ازت خواستم که خدایا من فقط این ذکر رو نمی خوام...

من می خوام با همه زندگیم...با همه هستی ام..به تو لبیک بگم..

لبیک ...لبیک

ومن اونجا تو اون لحظه با همه اعتقاد وایمان ضعیفم باور داشتم که تو دعای منو مستجاب میکنی...نه به خاطر من...به خاطر خدایی خودت....

خدایا...شکر...

خدایا امروز هم که اینجام بهت میگم که

لبیک...لبیک...

دستامو بگیر...

رهام نکن....

عاشقم کن...

منو دور کن از من...

منو به خودت برسون...

مارو با او برسون واو رو به ما...

اللهم عجل لولیک الفرج...

عیدتون مبارک....

 



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ستاره

    نوشته های دیگران ()

    *******

    ************

    *********************************

    ************

    *******


    i لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    من دوباره بازگشتم....به طوای کوی تو...هستم تا همیشه...زیرچترامن
    [عناوین آرشیوشده]

    *********************************

    ********************

    :: درباره من ::

    تا پرواز....
    ستاره
    این وبلاگ برای خودم یه دفترچه خاطراته..واسه خاطرات بهترین سفر عمرم... عمره دانشجویی..عید امسال...که مطمئنم به خاطر سحرهای ماه رمضون پارساله...

    ********************

    :: لینک به وبلاگ ::

    تا پرواز....

    ********************

    :: پیوندهای روزانه ::

    به دوسوال اخلاقی زیر پاسخ دهید سپس نتیجه آنرا مشاهده کنید [36]
    انیشتین شیعه بوده است!! [107]
    سبب غیبت امام عصر خودمان هستیم... [79]
    کانون گفتمان قرآن [14]
    پورتال جامع ایرانیان [42]
    [آرشیو(5)]

    ********************

    :: دسته بندی یادداشت ها ::

    پرواز . خدایا . لحظه دیدار . نماز مسجد النبی .

    ********************

    :: آرشیو ::

    اسفند 1387
    فروردین 1388
    اردیبهشت 1388
    تیر 1388
    مرداد1388
    شهریور 1388
    آبان1388
    مهر1388

    ********************

    :: لینک دوستان من ::

    بندیر
    خاکستر سرد
    سروش دل
    یادداشتها و برداشتها
    دختر زمستان
    ناجی
    آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
    picture
    آزاد راه
    ازدواج؟... بــعــلــــه
    انا مجنون الحسین
    سر زمین عجایب
    هوای بارانی
    اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
    رهبر بختیاری
    حدیث نفس

    آزادولی دربند
    زندگی ائمه علیمه السلام
    طبیب عشق...

    ********************

    :: دوستان من ::




























    ********************

    :: خبرنامه ::

     

    ********************

    پارسی بلاگ ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ