u خانه
u مدیریت
u پست الکترونیک
u شناسنامه
سه شنبه 88/8/26 ساعت 10:27 صبح i من دوباره بازگشتم....به طوای کوی تو...هستم تا همیشه...زیرچترامن ما دوباره بازگشتیم به گرد خانه تو.... باز هم به دستور خودت رفتیم وآمدیم... ان صفا والمروه کان من شعائرالله.... اشکالی بر شما نیست در طواف آن... من به اذن تو جا پای هاجر گذاشتم....وگرنه من کجا وتشنگی و...در پی آب یا سراب.!!!؟ شروع با تو بود... پایان هم با خود توست... مثل همیشه... مثل آغاز همه انشاءهای دوران دبستانمان....دوران پاکی وصداقتمان... با نام تو آغاز کردیم... با یاد تو هم به پایان می رسانیم.... بعد از 7بار رفتن و برگشتن... بعد از 7بار طواف صفا ومروه.... در پی آب یا سراب.....!!! بعد از سربلند بیرون آمدن از این امتحان هم.... گفتی کوتاه کن.. تقصیر...مو یا ناخن.... کوتاه کن دست پلیدی ها را از بدنت هم... برای طی کردن مسیر ما تو انتخاب شدی....تو ای انسان.... تو که از پوست وگوشت و..مهم تر ازهمه از روح مایی... تو ترکیب جسم وروحی... برای رسیدن باید همه وجودت سالم باشد... پاک باشد از همه زشتیها.... کوتاه کن.. اینبار هم به دستورت عمل کردم... چند تار مو که قابل تو را ندارد.... تو بگو جان... هر چند برای من گذشتن از زندگی سخت است...!! اما برای تو هستند بندگانی که تا آخرین قطره خون خود را فدا کردند برای دیدن تو... دیدار تو....بهای سنگینی دارد.... من هم کوتاه کردم... وخوشحال از موفقیت.... از رضایت تو.... از لبخند تو... خندیدم.... ما از احرام بیرون آمدیم.... می دانم که احرام من شایسته درگاه تو نبود... اما چه کنم که این منم با همین قدر سزاواری عبادت تو... مهربانا... بازگشتیم به طواف خانه تو... 7بار دیگر بچرخیم....تا عرش به دورمان بچرخد.... تا فرشتگان طوافمان کنند.... تا صدایت کنم... تا اینبار تو بگویی لبیک...لبیک بنده من....بگو که من آماده شنیدن حرفهایت هستم... ... ودوباره سجده روی سنگهای مسجدالحرام... پشت مقام ابراهیم یا هرجای دیگری از حرم امن تو... نامش طواف نساء بود... واجب بر هر مرد وزن.... نمازش هم واجب...مثل نماز صبح.... این سجده هم آخر سجده بود... همه اعتراف کردند که این طواف مانند اولینش نبود.... حس وحال اولین نگاه...اولین چرخش به دور قطب هستی... به دور خانه ای که زمین از زیر آن گسترش یافت.... با همه طواف های دیگر فرق میکند... فهمیدنش سخت نیست.... تو هم میتوانی تصور کنی... من باز هم دعا کردم... ... ... ... من هر بار که به دیدار خانه ات می آمدم...برایم اولین نگاه بود نگاه به خانه ات....وتا جایی که می توانستم دعا میکردم .... من دعا کردم...تا باز هم بیایم... بیایم.. بیایم تا برایت بگویم از روزهای بی تو بودنم... دل پر دردی دارم... آماده باریدن... بغض های در گلو مانده که لحظه شماری می کنند برای نزدیک شدن به دیار تو.. یا دیار یار تو... من خواستم از تو زیارت همان بنده ات را که عاشقت بود .. تا آخرین لحظه... او همان بود که از جان گذشت...برای خارج شدن از احرام تو.... السلام علیک یا ابا عبدالله وعلی الارواح التی حلت بفنائک... من هستم...همیشه به یاد تو... به یاد همه لحظه های زیبای مسجد الحرامت...من ترک کردم حرم امن تو را اما این را میدانیم که با تو بودن وبه یاد تو بودن یعنی زیر چتر امن تو آرام زیستن... تا رسیدن به خودت... خداحافظ... وسلام...تا همیشه خداحافظ ای شعر شبهای روشن خداحافظ ای قصه عاشقانه خداحافظ ای آبی روشن عشق خداحافظ ای عطر شعر شباهنگ سلام ای غروب غریبانه دل سلام ای طلوع سحرگاه رفتن سلام ای غم لحظه های جدایی
نوشته شده توسط: ستاره ******* ************ ********************************* ************ ******* i لیست کل یادداشت های این وبلاگ من دوباره بازگشتم....به طوای کوی تو...هستم تا همیشه...زیرچترامن ********************************* |
||||
******************** :: درباره من ::
******************** :: لینک به وبلاگ :: ******************** :: پیوندهای روزانه :: به دوسوال اخلاقی زیر پاسخ دهید سپس نتیجه آنرا مشاهده کنید [36] ******************** :: دسته بندی یادداشت ها :: پرواز . خدایا . لحظه دیدار . نماز مسجد النبی . ******************** :: آرشیو :: اسفند 1387 ******************** :: لینک دوستان من :: بندیر ******************** :: دوستان من :: |
||||